بشر! از آتش گیتی به فنا خواهی رفت
فارغ از ماتم وُ آسوده ز ما خواهی رفت
همچو روزی که به تقدیر خدا زاده شدی
به جهانی دگری بی سر و پا خواهی رفت
آتش کینه و نفرینِ تو کم بود؟ نبود!
از همین روست که با خوف و رجا خواهی رفت
هر چه بر این در و آن در زده ای باز نشد
بال بگشای که اینگونه رها خواهی رفت
چون خدا در رهِ ارشادِ تو لطفی ننمود
دائما راه طویلی به خطا خواهی رفت
آنچنان ظلمت سختی به تو، خالق افکند
که ندانی تو در این شب به کجا خواهی رفت
تا تو برگردی و از ظلمتِ خود توبه کنی،
... اسماعیل رضوانی خو ..